مبارزات استاد شهید مرتضی مطهری

                                     

    

 

 شخصیت هایی چون استاد مرتضی مطهری، از آن جمله اندیشمندان تربیت شده ی مکتب امام خمینی بودند که برای تعدیل، تغییر و تصحیح نظر دانشگاهیان نسبت به اسلام و مذهب، قدم در دانشگاه ها گذاشته و با تحصیل و یا تدریس و فعالیت گسترده، مروج اسلام ناب در مراکز دانشگاهی شدند. استاد مطهری در جبهه مبارزه با رژیم ، سرسختانه و دائمی بود و بر اساس شرایط ، شیوه خود را تغییر می‌داد چنانچه سازمان اطلاعات و امنیت کشور او را یک روحانی افراطی و بدگو می‌دانست که مترصد فرصت بود تا به دستگاه ضربه بزند ...


خروج امام از ایران مانعی در نمادین بودن او در ذهن جامعه به عنوان مرجع آرمانی و مطلوب در برپایی ایده‌های تشیع علوی به وجود نیاورد . یاران امام به پیشتازی استاد مطهری ، ماهرانه و با بینشی عمیق ، مکان تحولات فکری جامعه – به ویژه توده‌های مردم – را در دست گرفتند . به میزان فعالیتهای همه‌ جانبه رژیم در غربی کردن رفتارها و گرایشات مردم ، جریان اسلام ولایتی با هدف ژرفا بخشیدن به علایق دینی مردم و نسل جوان – بدون آنکه کاملا نشان دهد آموزشهای سیاسی می‌دهد – با اجرای طرحهای فرهنگی و اجتماعی به اهداف سیاسی نیز دست یافت . دوره جدید نیازمند یک آرایش جدید بود . مطهری و افرادی چون او درک هوشیارانه از وضعیت آن روز ، داشتند چون او معتقد بود که « هر نهضت اجتماعی باید پشتوانه‌ای از نهضت فکری و فرهنگی داشته باشد، مبانی فکری و نظری انقلاب را از پیش توسعه داد . ابتدا استاد مطهری به فکر ایجاد یک مؤسسه علمی – فرهنگی افتاد و به اتفاق برخی از دوستان از جمله آقایان ناصر میناچی و محمد همایون و حجة الاسلام سید علی شاهچراغی – که امامت حسینیه را بر عهده داشت – مؤسسه حسینیه ارشاد را تأسیس کردند.  

 هدف از تشکیل حسینیه ارشاد ، رساندن پیام نو به نسلی نو بود . در این اقدام ، تلاش بر این بود تا تحریفات ، برچسبها ، کج‌فهمی‌ها و سنتهای غلط از دامن اسلام زدوده شود و چهره واقعی اسلام به نمایش گذاشه شود . طبیعی است که گزینش چنین راهی با مخالفت و شانتاژ از سوی کسانی همراه شود که طاقت شنیدن حرفهای نو را نداشتند .
مطهری و همفکرانش را " سنی و وهابی " و حسینیه ارشاد را " یزیدیه اضلال " نامیدند . 

                                                                                                             

اساسا چون مطهری برخوردار از یک شیوه سیاسی مبتنی بر نوعی تاکتیک مکتبی و هدفدار بود ، به مبارزه با سه جریان استبداد ، تحجر و روشنفکری پرداخت :

مبارزه در جبهه اول:

استاد مطهری در جبهه مبارزه با رژیم ، سرسختانه و دائمی بود و بر اساس شرایط ، شیوه خود را تغییر می‌داد چنانچه سازمان اطلاعات و امنیت کشور او را یک روحانی افراطی و بدگو می‌دانست که مترصد فرصت بود تا به دستگاه ضربه بزند . این فرصت‌طلبی همان هوشیاری انقلابی و مبارزه منطقی بود که مطهری به آن پای‌بند بود . مطهری یک انقلابی و ذاتا ضد ظلم و ستم بود ؛ در تمامی مراحل زندگی نسبت به رژیم سلطنتی بدبین و معترض بود . اما شاید این پرسش مطرح شود که چرا ما شاهد رفتار و کنشهای انقلابی از سوی مطهری نبوده‌ایم که رژیم مجبور شود او را به زندانهای طولانی و شکنجه‌های سخت ، تبعید به مناطق بد وادارد و او را تحت شدیدترین فشارهای سیاسی قرار دهد . 

در پاسخ به این سؤال باید گفت : اولا استاد مطهری یک فیلسوف و اندیشمند اسلامی بود که پس از سالها رنج و محرومیت به مقامات بالای علمی رسیده بود ؛ وی به دنبال درمان دردها بود . وقتی مطهری توفیق رژیم پهلوی را در ایجاد مراکز فحشا ، مبارزه با حجاب ، سوق دادن جامعه به سمت زندگی مصرفی غربی و تبلیغات شدید علیه احکام مسلم اسلامی مشاهده کرد ، متوجه این واقعیت شد که عوامل و ریشه‌ها در عمق جامعه نهفته است و مبارزه با تمامی این نمادها زمانی موفقیت‌آمیز خواهد بود که یک مبارزه حساب شده و اصولی با زیربنای فکری و فلسفی علیه فرهنگ مسلط غربی طرح‌ریزی شود ؛ باید ریشه‌ها را هدف قرار داد ؛ از جایی به دشمن ضربه زد که دارد ضربه می‌زند . یقینا اسلام‌زدایی محمدرضا با رضا شاه تفاوتهای آشکار داشت ، لذا در مقام مقابله و دفاع نیز شگرد خاصی ، آن هم برای زمانی خاص ضرورت داشت . مهم این بود که یک انقلابی ، ابدا رژیم نامشروع پهلوی را قبول نکند و استاد مطهری بر چنین رویه‌ای بود .

مبارزه در جبهه دوم:

دومین جبهه مبارزه استاد مطهری ، سنگر بسیار دشوار و پیچیده متحجرین بود . جنگیدن در این جبهه و کسب پیروزی و موفقیت ، به ظرافتهای خاص و هنرمندانه بستگی داشت. از آنجا که این جریان از درون افراد مؤمن به اسلام رشد می‌کند ، مبارزه با آن سخت ظریف و پیچیده است . جبران تهمتی که فرد از این ناحیه متحمل می‌شود ، بسیار زمان‌بر است . اسلام اگر صرفا در ادعیه و عبادات خلاصه شود و فاقد روح اجتماعی و سیاسی باشد ، نمی‌تواند مدعی دین کامل و جامع خداوند باشد . فردی که در جریان اسلام سنتی(8) قرار می‌گیرد و شیفته آن می‌شود ، آن چنان دچار از خود بیگانگی می‌گردد که توجه دادن او به مصادیق بارز و آشکار از زندگی و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار ( علیهم السلام ) نه تنها تأثیری در عقاید او نمی‌گذارد بلکه ایستادگی و مقاومت در برابر هر اندیشه جدید را برای خویش یک وظیفه مقدس می‌داند . افراد طرفدار این جریان و سلیقه فکری در شهادت امام حسین (علیه السلام) عاشقانه می‌گریند بدون آن که با هدف آن حضرت آشنا باشند ؛ در اندوه رهبران بزرگ دینی – همچون حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن مجتبی و امام کاظم ( علیهما السلام ) – شریک می‌شوند ، بدون آنکه توجه داشته باشند که چرا این بزرگان دچار انزوای اجتماعی و سیاسی شدند . مبارزه با این جناح که سطح و پوسته دین را گرفته و به محتوا و روح دین توجه ندارند ، کار بسیار مشکلی است . استاد مطهری به هنگام بحث درباره اصلاحات حوزه در کنار امام خمینی بودند اما نفوذ جریان اسلام سنتی اجازه نداد تا طرح مذکور پیاده شود و با شکست مصلحین ، امام خمینی منزوی شد و استاد مطهری نیز راهی تهران شد . مطهری از همان آغاز به فضل و عنایات خاص الهی ، دیدگاهی روشن و ناب نسبت به اسلام داشت . با‌ آنکه خود فردی بسیار عابد و زاهد و ملتزم به احکام اسلامی بود ، ولی هیچ وقت یک بعدی به مسائل ننگریست و یک بعدی نیاندیشید . از حالات معنوی و عبادی برای تکمیل شخصیت الهی خود بهره می‌جست . نیت پاک و خالصانه مطهری و دیگر یاران امام ، جریان زلالی بود که اجازه نداد این حرکت در جامعه شیعی شکل بگیرد و با پیرایش چهره اسلام از پیرایه‌ها و خرافات مانع دور شدن جوانان و سرخوردگی آنان از اسلام شدند . در عین حال اجازه ندادند نسل جوان مؤمن و کارآمد جذب اسلام سنتی شوند ، و با فعالیتهای منطقی و حساب شده مجموعه آن روز روحانیون و روشنفکران ، نسل انقلابی بیمه شدند و در خلال سالهای ستم شاهی هرچه که به زمان انقلاب نزدیکتر می‌شدیم ، جوانه‌های این بذرافشانی خودنمایی می‌کرد . 

مبارزه در جبهه سوم :

دوره تاریخی 1332-1357 فصل مهمی در تاریخ معاصر ایران است. به دنبال شکست اندیشه‌های مادی پس از کودتای 28 مرداد،‌ دوره تجدید حیات اسلامی آغاز می‌شود. در یک چارچوب کلی سه جریان فکری عمده با قالب اسلامی برای حل مشکل جامعه تلاش می‌کردند:

- جریان راست اصلاح‌طلب

- جریان چپ التقاطی

- جریان اسلام ناب.

ایدئولوژیهایی چون لیبرالیسم ، ناسیونالیسم ،سوسیالیسم و ... اساسا غربی هستند اما با ورود به کشورهای شرق – خصوصا جهان سوم – با یک نگرش بومی و فرهنگی آمیخته شده و یک ایدئولوژی ترکیبی را ایجاد می‌کنند که همان " التقاط " است . هر چند در ظاهر از ایدئولوژی مبدأ هراسان و گریزان است ولی نمی‌تواند شیفتگی خود را پنهان کند. همانگونه که اشاره شد، با اوج‌گیری مبارزه، تفکر التقاطی غرب جای خود را به تفکر التقاطی شرق داد. این جریان، بی‌اعتمادی نسبت به توان ایدئولوژیکی جریان اسلام ناب را در مبارزه، عملا هدف خود قرار داده بود. چون استاد مطهری اساسا مرد اندیشه بود و در مقابل انحرافات، مبانی و اساس را نقد می‌کرد، با بحثهای شناخت، جهان‌بینی، جامعه‌شناسی و فلسفه تاریخ، به رسالتی دیگر مشغول شد. این جریان که به دنبال آشتی دادن اسلام و مارکسیسم بود در مقابل اندیشه‌های عمیق استاد مطهری که مارکسیسم را کاملا مطالعه کرده و از آن شناخت عمیق داشت، نمی‌توانست مقابله کند.

برخلاف جریان التقاطی راست که سلطنت را نفی نمی‌کرد،‌جریان چپ التقاطی با سلطنت مخالف بود و جوانان سیاسی و رادیکال خاستگاه آن بود. از سوی دیگر، چون شدیدا نسبت به شرایط موجود معترض و منتقد بود، رفته رفته پایگاه دانشجویی و روشنفکری محکمی یافت. به لحاظ تشکل و سازماندهی، سازمان مجاهدین خلق سمبل این جربان بود که استاد مطهری هرگز در مقابل اسلام‌نمایی آنان تسلیم نشد. برخی چهره‌های روشنفکر دانشگاهی که به خاطر شرایط اجتماعی با جریان چپ التقاطی همراه بودند،‌ به طور نظری از این جریان التقاطی حمایت می‌کردند. استاد مطهری که دانش ایدئولوژیک حوزوی و دانشگاهی داشت، با دیدگاهی عمیق و همه جانبه به مبارزه با جریان التقاطی موجود رفت؛ هر چند او را متهم کردند که چون عثمان زندگی می‌کند و دم از علی (ع)‌می‌زند.

اگر بخواهیم هر دو جریان التقاطی را در یک قالب کلی‌تر قرار بدهیم، عنوان روشنفکری مرسوم‌تر است زیرا چالش فکری و نظری این جریانها، مقدمات و زمینه‌های فکری انقلاب اسلامی را فراهم آورد. هر چند که اندیشمندان اسلام ناب در جریان برخورد با این اندیشه‌ها و در مقام رد و نفی آنها و سپس اثبات جامعیت اسلام به یک چارچوب منسجم دست یافتند اما مشخصا وجود منابع غنی علمی تشیع، تغذیه ایدئولوژیک این جریان را بر عهده داشت. به این ترتیب روحانیون روشنفکر حوزه‌های علمیه در اثر تماس و نزدیکی با جریانهای روشنفکر دانشگاهی، شاخصهای مهم تطبیق و سازگاری مبانی فکری حوزوی را با دانشگاهی استخراج کردند و به زبان زمان ارائه دادند. این رقابت، آزاد و تحت شرایط و قواعد معینی صورت می‌گرفت که سمت‌گیری نهایی را بر علیه رژیم استبدادی حاکم بر جامعه رقم می‌زد. کاملا آشکار است که این تقابل بیش از آن که در ابتدا رنگ خصومت داشته باشد، رنگ رقابت داشت و هر کدام برای نشان دادن برتری اندیشه خویش مبارزه می‌کردند.

زمانی وضعیت بحرانی – و یا بهتر بگوییم خصمانه – می‌شد که یکی از جریانها به رژیم حاکم تمایل می‌یافت و از قدرت سیاسی آن برای پیشبرد اهداف خود بهره می‌جست و یا اینکه در بعد سیاسی مبانی آن ایدئولوژی به گونه‌ای طرح می‌شد که دلالت بر مبارزه پیگیر و همه جانبه با رژیم نداشت و با دیگر ایدئولوژیهای انقلابی در جامعه دچار تعارض می‌شد. جریانهای التقاطی راست که به مراتب در بحثهای علمی قوی‌تر بودند، سعی می‌کردند با تطبیق علوم تجربی با قرآن و روایات، به دین یک رویکرد اجتماعی بدهند و خود نیز از این موضع در مقام دفاع از دین برآیند. استاد مطهری به عنوان برجسته‌ترین چهره اسلام ناب در عصری که نیازمند مباحث عقلی و فلسفی بود، با شیوه‌ای بسیار شفاف و رسا،‌ ضمن آن که در جمع روشنفکران این جریان حضوری دوستانه و وحدت‌آمیز داشت، به تبیین مسائل پرداخت. در بین اعضای نهضت آزادی، کانون مهندسی، مجالس مذهبی جبهه ملی و به طور کلی، محافلی که در منازل این افراد برپا می‌شد،‌استاد مطهری حضور داشت و با احترام و خوشرویی و سعه‌صدر فراوان که حاکی از تعادل روحی و ایمان بسیار محکم ایشان بود، برخورد می‌کرد. از آنجا که استاد مطهری به واقع یک شخصیت علمی بود، با اشتیاق فراوان به دنبال سؤالات و شبهات بود و از هر مطلب تازه و جدید استقبال می‌کرد. "بهترین لحظه زندگی او از گفتگوها موقعی بود که بحث، علمی و داری مطلب تازه باشد.

اگر یک تهدید و انحراف فکری – حتی خارج از مرزها – اسلام را تهدید می‌کرد و شاید دیگران ابدا به آن توجهی نداشتند،‌ مطهری هوشیارانه با آن برخورد می‌کرد. استاد مطهری که دست صمیمیت و همکاری به سوی روشنفکران دراز کرده بود، انحرافات فکری آنان را با استدلال متذکر می‌شد و آنان را از سلطه تخیل ادبی می‌رهاند تا حقیقتا یک بحث علمی و مستدل ارائه دهند.

 

نگاهی به نقش مسجد در مبارزات سیاسی استاد شهید مطهری  

 

به دلیل ماهیت سیاسی دین اسلام، مسجد به عنوان کانون و محور فعالیت‌های دینی، سیاسی و اجتماعی، نقش مهمی در تاریخ پر فراز و نشیب اسلام داشته است. این نقش به ویژه در تشیع به علت سرنوشت ویژه و تاریخ پرحادثه‌ی آن و درگیری‌های فراوان آن با نظام‌های حاکم، از اهمیت بیشتری برخوردار است.

مسجد، محل و پایگاهی برای عناصر ناراضی و انقلابی و مقری برای تجهیز و بسیج امکانات علیه حکام و امرای ظالم بوده است. سیر جنبش‌های سیاسی معاصر و نیز حرکت‌های انقلابی در قرون گذشته، نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که مسجد جایگاه بروز رفتارهای سیاسی مسلمین بوده است؛

بطور کلی، مسجد نماد فعالیت فکری، ‌معنوی، مذهبی و سیاسی و عمدتاً پایگاهی برای درخواست مشارکت سیاسی یا براندازی حکومت است. به همین دلیل است که دولت‌های استبدادی در جوامع اسلامی بیشترین واهمه را از مساجد داشته و دارند؛ زیرا این مراکز می‌توانند نیروهای بالقوه‌ی سیاسی را در خود متمرکز کنند.

یکی از نهادهایی که در کنار مسجد و از طریق آن، رفتارهای سیاسی مردم سازماندهی و هدایت می‌شود، منبر است. منبر نخست به عنوان وسیله‌ی ارتباطی میان امت و رهبرانش و سپس به دنبال جدایی فزاینده‌ی منبر از حکومت به صورت مستقل، اما قدرتمند و سیاسی که هیچ‌گاه فرصت در افتادن با قدرت‌های مستقر را از دست نمی‌داد، خدمت و عمل می‌کرد و رهبران و وعاظ انقلابی از منبر، همچون کانالی برای بیداری مردم و انتشار نظریات ضدنظام و مرام حکومت و برانگیختن توده‌های مردم سود می‌جستند. 1

استاد مرتضی مطهری با آگاهی کامل به نقش تاریخی مساجد و منابر و پتانسیل نهفته در آن، از علمای نادری است که با داشتن تحصیلات و سوادی تحسین برانگیز، در پیشبرد اهداف نهضت، حداکثر استفاده را از منبر برد. بر این اساس، در دهه‌ی 50 مسجد و منبر از مهم‌ترین پایگاه‌های مبارزاتی استاد بود. ایشان در نیمه‌ی اول این دهه با افزودن بر سخنرانی‌های خود، در مساجد مختلفی به روشنگری پرداختند و طوری هدفمند و مطابق با نیاز نهضت پیش رفت که رژیم فقط چهار سال توانست سخنرانی‌های وی را تحمل کند و پس از آن ایشان را ممنوع‌المنبر ساخت.

ممنوع‌المنبر کردن روحانیون و وعاظ، اولین اقدام ساواک برای جلوگیری از فعالیت آنها بود. ساواک معمولاً روحانیون مبارز و مخالف را فرا می‌خواند و به آنها تذکر می‌داد تا از بیان مسائل سیاسی پرهیز کنند و در پایان نیز از آنها تعهدنامه‌ای مبنی بر عدم انجام فعالیت‌های خلاف مصالح مملکت می‌گرفت؛ ولی چون آنها از دستورات ساواک سرپیچی می‌کردند، علی‌رغم اذعان ریاست ساواک به این مطلب که «ممنوع المنبر کردن آنها نتیجه‌ای نداشت»، ساواک آنها را ممنوع‌المنبر می‌کرد. 23به دنبال سخنرانی‌های استاد در مساجد مختلف و اظهار سخنانی که ساواک آن را خلاف مصالح و امنیت ملی ارزیابی می‌کرد، ساواک شمیرانات در تاریخ 14/2/1354، استاد مطهری را احضار و به او ابلاغ کرد که در صورت عدم تغییر رویه‌ی خود، تصمیمات شدیدی درباره‌اش اتخاذ خواهد گردید.